معماري ،تكنولوژي و طبيعت

۳ بازديد

 

معماري فضاي نمايشگاهي مركز پمپيدو كه توسط رنزو پيانو و ريچارد راجرز صورت گرفته به عنوان يكي از بحث برانگيز ترين و پر سر و صدا ترين بناهاي قرن بيستم مطرح شده است . معماران جوان طراح مركز پمپيدو در يك حركت كاملا راديكال و غير مترقبه از اسلاف خويش فاصله گرفتند . قبلا جوزف پاكستون در طراحي كريستال پالاس ، پير كويئچي نروي در نمايشگاه تورين و در طراحي آشيانه هواپيما دوتر و كانتامتين در طراحي سالن ماشين آلات در نمايشگاه بين المللي پاريس شيفتگي بي حد و حصر خور را به صنعت تكنولوزي و وامداري طراحي خود را به فناوري پيشرفته روزگار خود نشان داده بودند . اما پيانو و راجرز در اين راه گام بلندتري برداشتند . ديگر تكنولوژي رايج جذابيتي نداشت و چيزي پيشرفته تر از آن مي بايست اقتدار انسان قرن بيستم بر طبيعت را به نمايش مي گذاشت . در نتيجه با سبك طراحي اين دو معمار كه بعدها High-Tech معروف شد اين دو با جهشي باورنكردني ، از همتايان خود در آن سالها فاصله گرفتند . پاريس همواره يكي از پيشتازان نهضت هاي هنري – فلسفي ، سياسي بود و با برنده شدن دو معمار جوان در مسابقه بين المللي مركز پمپيدو و حمايت از ايده هاي ناب و خلاقانه ، زمينه خلق ايده هاي راجرز و پيانو را فراهم كرد . سؤال اصلي اين بود كه يك مجموعه كه بيشتر يادآور يك پالايشگاه عظيم است ( Steels.1997 ) و ضرورتا از پيچيده ترين و پيشرفته ترين تكنولوژي در هر دوره برخوردار است و با اندام هيولايي ، زمخت و صنعتي خود تداعي كننده شكل يك ساختمان باشد ، چگونه مي تواند با يكي از ظريف ترين و احساسي ترين نيازهاي انسان يعني هنر ، رابطه اي برقرار كند ؟

در مركز پمپيدو انسان صنعتي در فضايي بين خط توليد و رنگهاي انتزاعي در كشاكش است . در دل يك ماشين تمام عيار حركت مي كند و با مجموعه اي عظيم و كثيري از كانال تهويه ، لوله هاي تاسيساتي ، خرپاهاي فلزي ، كابلهاي الكتريكي ، پانل هاي آلومينيومي و استيل و دالانهايي كه يادآور سفينه هاي فضايي هستند از سويي به سوي ديگر مي رود . طراحي اين مركز به نوعي پاسخ به دعوت و توصيه براي ايجاد نمايشگاه با سازه هاي فلزي و اتصالات جوشي بود كه در سال 1934 توسط لوكوربوزيه اعلام شده بود . به اعتقاد جنكز ، در مركز پمپيدو تقريبا همه جنبه هاي مدرنيسم به نهايت اقرار خلق شدند و رنگ هاي قرمز و آبي پرچم فرانسه پوسته اين بنا كه شبيه يك آشيانه هواپيما بود را نقاشي كردند ( 1986 و Jenks ) . اين بناي نمايشگاهي هم اگر چه مانند برج ايفل در ابتدا به نظر مردم پاريس خوشايند نبود و محل مناقشات و مباحث جنجالي در مورد معماري و هنر بود اما همانند برج ايفل ، با شباهت عجيبي توانست سرپا بماند و امروزه به دومين نماد شهري پاريس تبديل شده است . به نظر مي رسد وجه تشابه اين هر دو در بر انگيختن حس غرور و سربلندي انسان در برابر طبيعت و مانيفستي براي اعلام عدم وابستگي انسان صنعتي بر طبيعت و خودمفايي او از طريق بسط و نشر دانش علمي و اكتشاف و اختراعات وعده داده شده در آرمانشهر فرانسيس بيكن ، قابل جستجو باشد

چالش ها و چرخشهاي تكنولوژي در گفتگو با طبيعت
در سال 1972 درست هنگامي كه پيانو و راجرز سرمست تجربه خلاقانه خود در ايجاد در ايجاد سبك معماري High-Tech بودند و آخرين واژه هاي گفت و گو ؛ زبان طبيعت را پاك مي كردند و به جاي سنگ و آجر و چوب و فلز و شيشه و گل و درخت و چشمه ، از واژگان جديدي نظير فن و كانال و عايق و لوله و فلنج و پانل و كويل و ساپورت و خرپا و ابزار دقيق و ... بهره مي گرفتند تا منظومه هاي جديدي از معماري صنعتي ناب بسرايند ، با كمينستر فولر ، معمار ، فيلسوف و دانشمند آمريكايي از زاويه ديگري ، تكنولوژي را مورد تفسير قرار داده . و در جستجوي كشف راز و رمز طبيعت و منظومه كيهاني براي برقراري و ارتباط نزديك تر با طبيعت ، دوراني پرتلاش را مي گذراند . فولر قبلا از پيشرفت هاي تكنولوژيك و دستاوردهاي آن براي ارتقاي زندگي بشر استفاده كرده و با آن آشنا بود . اما همواره از خطر گسستگي رابطه انسان با طبيعت در اثر نشناختن ظرفيتهاي آن و بهره كشي و استثمار صنعت از طبيعت انتقاد كرده بود . به اعتقاد فولر تكنولوژي مقدار دانشي است كه انسان از مجموع تجربيات خود اندوخته و با توجه به اصول گرداننده جهان ، مايه ارتباط او با ديگران مي شود ( نخستين كنگره بين المللي معماري ايران ، 1349 ) . در نتيجه اگر معناي تكنولوژي به درستي درك و فهم شود و انسان نسبت به آن شناخت واقعي پيدا كند ، مي تواند دنياي پيرامون خود را مسئولانه و با تعهد اخلاقي بيشتري مورد تعامل قرار دهد . فولر تعريف ادينگتون از علم را مي پسنديد « علم كوشش صادقانه در منظم كردن حقايق تجربه هاست . » مشكل بشر در عدم شناخت و درك درست از طبيعت و قوانين حاكم بر آن است كه اين كوشش صادقانه علم را در تنظيم حقايق به درستي مورد استفاده قرار نمي دهد و با برداشت و تغيير يك جانبه و كوته نگري اش ، علم و تكنولوژي را مورد سوء استفاده قرار مي دهد.

 


نگرش فولر در آن سالها حاكي از نگاه كلان به مجموعه نظام هاي جهان و سپس درك روابط بين آنها بود ، به اعتقاد وي « حركات و ارتباط سيستمها به طور كلي و بدون پيش بيني و در نظر گرفتن كار هر يك از اجزاي اين سيستم ها به طور جداگانه » در غالب يك مفهوم كلان به نام « سينرژي » يا همبستگي حركات و نظام پيچيدگي ها تعريف مي شود . اين واژه سينرژي هميشه با واژه انرژي همراه است : انرژي – سينرژي . رابطه انرژي با سينرژي همانگونه است كه رابطه تجزيه با تركيب . منتها اشكال در اينجا است كه توده مردم جهان در مورد سينرژي چيزي نمي دانند و يا احساس نياز نمي كنند زيرا به آنها ياد داده شده « كه آنچه بايد بدانيد درباره اجزاء است به همن دليل جامعه اي داريم كه به داشتن متخصص ها ( در اجزاء ) راضي است . وقتي كسي چيزي از اين اجزاء مي داند مي تواند يك يك آنها را به هم بيافزايد و دويي را به وجود بياورد . ». « تقليل گرايي » كه در نتيجه تفكرات دكارت در همه جنبه هاي علوم ايجاد شده و تعميم يافته بود وي را از درك تمام و كمال حقايق جهان و كليت دربرگيرنده آنها عاجز مي نمود مورد انتقاد شديد فولر بود .

بشر امروز با كشف بسياري از اصول گرداننده جهان به درجه اي خودخواهي رسيده است كه مي انديشد تمام جهان متكي به اوست و « تمام فن ورزاني كه به طور آكادميك آموزش يافته اند هنگام يادگيري قوانين رياضي اصول حاكم بر جهان ، چنان به خود مشغول مي شوند كه مي پندارند اين بشر است كه جهان را خلق و ايجاد مي كند . » ( همان مأخذ صفحه 124 ) اين شيفتگي ، غرور و خودكامگي از نظر فولر امري بسيار خطرناك است ، و وظيفه عالمان ، دانشمندان و فن ورزان اين است كه « تكنولوژي را از يك رويداد تأسف آور و تهديدي براي بشريت » به يك ابزار و وسيله اي براي رسيدن به كمال يا زيبايي عظيمي كه نتيجه وحدت بخشيدن به انسانيت در تمام جهان و آگاهي ادراك آميز انسان درباره اصول حاكم بر عالم كه همواره حاكم است ، تبديل كنند . با چنين درك و تفسيري از تكنولوژي ، فولر سعي در به كار گيري نظامي در طراحي معماري داشت كه رابطه انرژي – سينرژي در آن به درستي برقرار گردد . از موفقيت بشر توليد فولاد كه قابليت انبساطي و فشار پذيري اش نسبت به ماده مقاوم قبلي يعني سنگ بسيار زيادتر بود استقبال مي كرد و با اين انديشه كه تمام تغييرات عمده اي كه باعث شده است كه دنياي ما خيلي كوچكتر به نظر آيد ، نتيجه افزايش قدرت انبساطي است ، هدفش را در ايجاد فرم و فضايي كه استفاده از ماده ساختماني جديد را به حداقل برساند دنبال مي كرد.


منبع :
معماري معاصر غرب/وحيد قباديان
از رومانتيك تا كيهاني/ ميثم آهنگر
فصلنامه رايانه معماري و ساختمان شماره دوم و چهارم
سعيد سنجري فرد

https://samostudio.ir

تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد